تاریخ و قصه
برای سخن گفتن از دو واژه یاد شده اول بایستی به " تاریخ " پرداخت و تکلیف آن را روشن نمود و بدانیم که آن چیست ؟
آنچه که همگان از تاریخ میدانند ، " تاریخ " را امری میپندارند که مربوط به گذشته است ، اموری که وصولشان مسجل و ماحصلشان ماندگار شده و سیاهه ای را بر سطور دفتر هستی برجای گذاشته اند. شاید ابتدایی ترین سوالی که در مواجهه با وقایع تاریخی به ذهنمان خطور میکند این باشد که ، تاریخ چه کارکردی در زندگی ما خواهد داشت ؟ و اصلا چه لزومی برای مطالعه تاریخ وجود دارد ؟ .
خب پاسخ دادن به این سوالات به نوع نگرش فرد و یا جامعه نسبت به امر تاریخی بازمیگردد. و میتوان آن را به دو قسم عمده تقسیم نمود .
1_ تاریخیگری ( یا یک همچین چیزی ک من او را به این نام می شناسم.)
2_ پی بردن به قصه ای که در دل تاریخ نهفته است.
خب به مرور با واژه ی دومی که در ابتدای نوشتار بدان اشاره شد ، یعنی " قصه " نیز درگیر می شویم.
انچه که ما از تاریخ می خواهیم ، از دو نوع دیدگاهی که معرفی آنها پیشتر رفت سرچشمه میگیرد و برای تعریف آن دو چون هر دوی آنها برآمده از یک واقعه هستند تمییز آنها در حین بیان یک تعریف صورت خواهد گرفت .
بازگشتن به گذشته ،چه گذشته ای که مربوط به هزاران سال پیش است و چه گذشته ای که مربوط به یکروز پیش باشد از دو نیازی تبعیت خواهد کرد که انسان را بدان سو سوق خواهد داد ؛ یک ، نیازی که انسان را برای قضاوت بدان امر تاریخی دعوت میکند ( تاریخیگری ) ؛ دو ، نیازی که انسان را برای کسب تجربه و یا عبرت گرفتن فرامیخواند (قصه ی نهفته در دل تاریخ).
خب ، اگر با دو دیدگاهی که در سطور پیش توضیح داده شد به مقابله با امر تاریخی بپردازیم ، در مورد یک یعنی تاریخیگری ، نیازمند این است که انسان هرگاه به امر تاریخی می نگرد نسبت به آن ملزم به ارائه رای و قضاوت خواهد بود ، یعنی زمانی که با امر تاریخی مواجه می شود نسبت به آن واکنش نشان داده و در کرسی قضاوت اقدام به صدور رای خوب و یا بد و یا هرچیز دیگر می نماید. به این شکل انسان درگیر تاریخیگری خواهد شد و نگاه بیطرفانه اش کاملا از بین خواهد رفت.
اما در دیدگاه دوم ، یعنی دراوردن قصه و یا بعبارتی عبرت از دل تاریخ ، میطلبد که فرد مراجعه کننده به امر تاریخی یک نگاه بیطرفانه ای نسبت بدان امر داشته باشد و دچار هیچ قضاوتی نشود که اگر باز در کرسی قضاوت نشیند به تاریخیگری مبتلا شده و از عبرت قصه ای که در دل تاریخ است محروم می ماند.
همانطور که سخن رفت تمییز این دو دیدگاه و مواجهه ی با امر تاریخی خیلی خیلی حساس بوده و با ابتلا به کوچکترین اشتباه انسانی که به دنبال مطالعه تاریخ برای عبرت گرفتتن است ، گمراه شده و خشت اول را چو نهد معمار کج،تا ثریا می رود معمار کج!.
شاید سوال پیش بیاید که خب این نوع برخورد در چه اموری واقع است و میتواند کارگر افتد ، پاسخ اسان است هر اتفاقی که به تاریخ انسان سپرده شده ، هر اتفاقی که از زمان پیدایش تا به دیروز آدمی رخ داده شامل این مطلب خواهد بود.