سلام بر آزادی...

من درینجا از هرچه که بتواند کمک کند تا حالِ آدمی دیگرگون شود می‌نویسم، از سینما که هنر "تاریخِ" حاضر است، هنری که همانند شعر خیالِ آدمی را دست‌خوشِ تحول می‌کند و به اندیشه وامی‌دارد؛ از همه بیشتر زبان شعر را دوست دارم، من هم با مالرو هم‌عقیده‌ام که گفت سینما زبان است، اما در رقابت با شعر، این شعر است که گوی سبقت را می‌رباید... داستان هم می‌گویم ولی امیدوارم میانِ خوانِش‌اَش خوابتان نگیرد (=
ارادتمند، ــمجرمــ

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

مرگ بر رمانتیسم...

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۱۰ ق.ظ

برای قلمی ک مدت‌هاست مرکبش خشک شده کار سختیه از سر گرفتن نوشتن؛ اون قلم ها کردن میخواد، چند بار باید رو کاغذ محکم بکشیش تا گرم بشه، شاید چیزی نوشت. الآن ک دارم این مطلبو مینویسم دارم ب این فکر میکنم ک چقدر میتونه این صفحه دووم بیاره؟ اگه فیلتر نشه مث اولین وبلاگم و یا اگر کلا بسته نشه مث میزبان سرویس وبلاگ قبلی شاید حتی خودمم دو سال دیگه‌ی این صفحه رو نتونستم ببینم، چ برسه ب اینکه بخوام برا آیندگان ریفر بدم ک آقا من نوشتم از کارایی ک کردم و نظری ک داشتم؛

یا اصلا کلا داشتن استقلال فکری بهتون‌و تهمتیه ک ب جامعه مدنی میزنن، همه فک میکنن با را انداختن جریان اونان ک میتونن موجی را بندازن‌و کاری کنن کارستون؛ اما غافل ازینکه اتفاقا اونان دارن بازی میخورن و سوار موجین ک اختیارشو ندارن؛... پیام لقمه ای  بیشتر ازون چیزی ک فکرشو بکنی زور داره و نمیشه باهاش درافتاد؛ همونقدر ک سریع‌و بی‌واسطه منتشر میشه؛ همونقدرم سریع فراموش میشه و جاشو میده ب ی پیام لقمه‌ای دیگه.

اما از همه بیهوده‌تر نوشتن از سیاست‌و رنگی تازه زدن ب سپهر یکرنگِ آن است! سیاست، اراده‌ایست معطوف ب قدرت؛ باید این اصل را فهم کرد تا آنچه در این فضا اتفاق می‌افتد را ب درستی از نظر گذراند، شما سیاست ب خرج نمیدهید مگر اینکه در پی کسب قدرت باشید؛ اصلا فکر چیزهای بزرگ نکنید؛ مثلا همین گفتگوی ساده بین دو نفر را در نظر بگیرید؛ یک طرف گفتگو تصمیم میگیرد که دیتای مورد نیاز طرف مقابل را بازگو نکند؛ چرا این کار را میکند؟ مگر غیر ازین است که ازآن دیتا در فرصت مناسب‌تری ک موقعیت بهتری برایش خلق میکند، استفاده نماید؟؛ همه درس سیاست همین است.

در این یادداشت قصد مقدمه‌چینی ندارم که حرف برای گفتن بسیار است؛ یکراست ب سراغ اصل مطلب میروم؛ طی 15 سال اخیر کشور با پدیده "احمدی‌نژاد" آشنا شد؛ فردی ک با ایده دادن رنگ‌وبوی نو ب سپهر سیاست، جریانی نو در بین جریانات کشور ایجاد کرد؛ اما این درانداختن طرحی نو در سپهر سیاست تنها به پدیدآمدن جریانی منجر شد که همان حرفهای زمان ماضی را بازتعریف کرد ( هرچند در این بازتعریف گامهای رو ب جلویی نیز برداشته شد ) اما این جریان در حد همان راه انداختن یک جریان ولو کمتر دوام آورد (و یا آورده) نه چیزی بیشتر، و نه در حد درانداختن طرحی نو! گواه این ادعای من هم سخنان اینروزهای شخص احمدی نژاد است؛ چرا ک اگر آن طرح نو اجرایی میشد الآن بر سر حقوق اولیه ملت با آمران دی 96 و آبان 98 چانه نمیزدیم! آقای احمدی نژاد در حال حاضر مسئولیتی برعهده ندارد، اما همچنان با اقشار مختلف مردم جلسه میگذارد و صحبت میکندو دست تکان میدهد! و از همه بدتر جمع علاقه‌مندان به خود را امیدوار میکند! امیدوار به چه؟ خدا میداند! آقای احمدی نژاد شما میتوانید معجزه کنید؟ این امید دادن ها و این برنامه هایی ک تدارک دیده‌اید برای چیست؟ گیرم ک رییس‌جمهور شدید؛ ریاست جمهوری این دوره برای شما چه امکانی فراهم می‌آورد ک ریاست جمهوری سالهای 84-92 نداشت؟ میخواهید برگردید و اختیار رئیس دفتر و وزارت اطلاعاتتان را داشته باشید؟ یا نماینده ایران برای اقدامات بین‌المللی وزارت خارجه‌تان باشد؟ همه حرفهایی ک در سخنرانی‌هایتان میزنید همه میدانند، بازگو کردن آنها هم توسط شما هیچ فایده ای ندارد! مگر پس از یکشنبه سیاه! و بازگو کردن حقایق چیزی تغییر کرد که الآن بخواهد تغییر کند؟

پس خواهش میکنم تا به الآن که محمود ملت بوده‌اید، همچنان عزیز بمانیدو بیشتر از این نه به خود و نه به جمیع علاقه مندان خود آسیب نزنید./

یکی از خیل دوستداران شما./  

  • علیرضا شیخ بابایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی