سلام بر آزادی...

من درینجا از هرچه که بتواند کمک کند تا حالِ آدمی دیگرگون شود می‌نویسم، از سینما که هنر "تاریخِ" حاضر است، هنری که همانند شعر خیالِ آدمی را دست‌خوشِ تحول می‌کند و به اندیشه وامی‌دارد؛ از همه بیشتر زبان شعر را دوست دارم، من هم با مالرو هم‌عقیده‌ام که گفت سینما زبان است، اما در رقابت با شعر، این شعر است که گوی سبقت را می‌رباید... داستان هم می‌گویم ولی امیدوارم میانِ خوانِش‌اَش خوابتان نگیرد (=
ارادتمند، ــمجرمــ

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

تلاقی موقعیت ها (Me before you)

شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ

"من پیش از او" آخرین فیلم رمانس ی که دیده ام متعلق به جوجو مویز و شروک است ؛ جوجو مویز که ابتدا رمانی به همین نام به رشته تحریر درآورده بود این بار فیلمنامه کتاب خود را نوشت و فیلمنامه را بدست تیا شروک ی سپرد که اولین فیلم بلندش را کارگردانی می کرد اما مطمئنا این دو طرحی قابل قبول از خود ارائه دادند که توانستند بازگشت سرمایه ای قریب به 10 برابر را برای سرمایه گزاران و کمپانی برادران وارنر رقم بزنند.

همانطور که پیشتر گفته شد این فیلم توانست موفقیتی خوب در جذب مخاطب به دست آورد که بی شک این موفقیت را مرهون فیلمنامه ای دقیق است.

بی شک وقتی مخاطب در سینما می نشیند انتظار دارد تا رویاهایش به واقعیت بدل شود و در آسمان احلام و خیال خود کاراکتر های مورد علاقه اش را دنبال کند اما محقق شدن این امر جای بحث دارد و میتوان گفت فیلمی در اغناء مخاطب خود این راه را بخوبی طی میکند و فیلمی مخاطب را در این رابطه راضی نخواهد کرد ؛ اما به جرأت میتوان گفت مخاطبی که فیلم " من پیش از او " را برای دیدن انتخاب کرده با علم بر اینکه شاهد فیلمی رمانتیک است بی شک راضی از سالن سینما خارج می شود.

ما شاهد فیلمی برمبنای فیلمناکه ای دقیق هستیم که نکات ریز و تأثیر گذار زیادی دارد هرچند انتقاداتی در رابطه با شخصیت های فرعی نظیر خواهر لوسیا کلارک (امیلیا کلارک) و یا دوستش پاتریک بیان می شود اما هر دو کارکرد خود را به اندازه ای موزون در فیلم ایفا میکنند و پرداختن بیش از اندازه به این کاراکترها فیلم را از مسیر اصلی خود بین ویل و لوسیا دور میکند و در ثانی کاراکتر ها چیزی بیشتر از آن چیزی که نشان داده می شوند نمیتوانند کار دیگری کنند بطور مثال پاتریک که نامزد لوسیا تنها دونده ای ایست که تمام فکر و تمرکزش معطوف به فعالیت های ورزشی خود اما دریغ از این نکته که نامزدش لوسیا علاقه ای به ورزش ندارد حتی در ادامه میبینیم که در یک مسابقه ی اسب دوانی ضعیف ترین اسب را برای شرط بندی انتخاب میکند و پاتریک کمترین گرایش را نسبت به علاقه مندی های لوسیا از خود نشان می دهد و این خود نشان میدهد که لوسیا رفته رفته از پاتریک فاصله گرفته و از همراهی او در تور نروژ سر باز میزند و با ویل در یک سفر رویای همراه می شود.

اما نامزد ویل هم سرانجامی بهتر از پاتریک ندارد ، او پس از اینکه ویل تصادم میکند ترکش کرده و در حال ازدواج با یکی از بهترین دوستانن ویل است.

از نقاط قوت فیلم میتوان به نبض متوازن آن اشاره کرد ، ما در سی دقیقه ابتدایی فیلم با تمام کاراکتر ها آشنا میشویم و مختصات هرکدام را در می یابیم و میبینیم که هرکدام چه جایگاه و چه سکناتی دارند به غیر از لوسیا کلارک ، لوسیا کلارک پس از اخراجش از کافه دنبال کار جدیدی می گردد که با خانواده ترینر آشنا شده و مادر ویل که لوسیا را دختر خوش مشرب و بذله گو و زیبایی می یابد او را برای پرستاری از ویل به مدت شش ماه استخدام میکند که تعلیق فیلم را میتوانیم از این مدت معلوم دریافت ، مخاطب اطلاعی دقیق از این مدت معلوم نمیداند و به همراه لوسیا کلارک مخاطب متوجه گفت گویی بین پدر و مادر ویل میشود که در رابطه با بحث خودکشی خودخواسته ویل در حال بحث اند ، لوسیا و مخاطبان توامان متوجه می شوند خانواده ترنر به دنبال کسی بودند که ویل را به زندگی امیدوار کنند اما ظاهرا ویل در تصمیمی که گرفته مصمم است و حتی وکیلی متخصص در امور وصیتنامه را نیز احضار میکند و وصیتنامه خود را مینویسد.

در نهایت فیلم با یک اتفاق بزرگ یعنی پایان دادن ویل به زندگی اش با یک خودکشی خودخواسته پایان می یابد اما مخاطب یک عشق سراسر رنگین و دلنواز را بین ویل و لوسیا شاهد است ، عشقی که با صحنه آرایی های بی نظیر و رنگارنگ همراه است ، سیری که با موسیقی متن منااسب طی می شود ، عشقی که بین ویل و لوسیا شکل گرفته هر دو را خوشحال و راضی میکند ، وجود و حضور لوسیا برای ویل مایه ی دلگرمی و آرامش است و ویل تمام سعیش را میکند تا لوسیا به خواسته های خود برسد از جوراب شلواری رنگی تا استخدام پدر کلارک در امر نگهداری قلعه خانواده ترنر.

در پایان و بعد مرگ ویل که با افتادن برگی سبز و زیبا نشان داده می شود لوسیا را میبینیم که به خواسته های خود رسیده ، ویل برای او مقداری پول کنار گذاشته تا لوسی بدون دغدغه به تحصیل در رشته مورد علاقه خود بپردازد و با آرامش زندگی خود را سپری کند ، با این پیوست که او همیشه دوست داشتنی است و عاشقانه زندگی میکند ، در هر موقعیتی که باشد.