از خودم دور شدم ...
نوشته های وبلاگی ام جدا که خیلی از نوشته هایم را در آن نمی گذارم ، وبلاگ سیاسی که نمیخواهم زیاد در آن قلم بزنم و اینجا هم کمتر مینویسم ، که اگر وقت کنم و در زمینه های مربوط و مورد علاقه مطالعه داشته باشم حتماً در اینجا یادداشت خواهم کرد.
اما جدا از این نمایه های مجازی ( نه لزوماً غیر واقعی) دفتری هم دارم که برای خوددم مینویسم ... از هر چه که به ذهنم برسد ، از شعر و رویدادهای سیاسی بگیر تا حال و احوالات روزمره و اتفاقاتی که شاهدش بودم و بعضاً با انها روبرو شده ام و تجربه ی شخصی ام شده ؛ الان که این دفتر را باز کردم تاریخ آخرین یادداشتم برای 12ام اردیبهشت است ، با خودم که فکر میکنم هیچ دلیل قانع کننده ای برای این تأخیر ندارم ! آخر با خود عهد بسته بودم که بنویسم ، خودم را ثبت کنم ، عاری از پوسته ها عاری از شمایل مرسوم و به دور از ماسکهایی که خوی انسان را متفاوت جلوه میدهند ؛ چون اینطور فکر میکنم راحت ترم.
و به خود میگویم این خطا را اینجا ثبت میکنم که به عنوان سندی رسمی در بیاید و خودم را همواره ملزم به یادداشت کنم . و هیچوقت هم از این اتفاق خوب دور نشوم ، روزهائی که نمینوشتم به خود میگفتم که امروز چیز جدیدی که دستگیرم نشد ، پس چرا جوهر هدر بدهم چرا خسته کنم خودم و چشمم را در سوسو زدن چرغ قوه ی گوشی خسته ام اذیت کنم ... اما غافل از اینکه هر روز چیز جدیدی پیدا میکنم ، با چیز جدیدی روبرو میشوم ... چیزهای ساده ای که دنیای اطراف ما را سخت پیچیده کرده ...
من خودم را میخواهم در نوشته هایم زنده نگه دارم ؛ پس مینویسم .