میسوزد ...
سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۲۵ ب.ظ
پوست دستها رفته است و زیر آب که میگیردشان میسوزد، با این وجود اصرار دارد که ظرفها را خودش بشوید، رسالتش را در شستن ظرفها میداند ؛ کاری که نمیخواهد به تعویقش بیاندازد.
حتی خم به ابرو نمیآورد، مصمم به کار خود ادامه میدهد ، دست به بشقاب بعدی که میبرد، همانند شکارچی میشود که تیری از نیملَنگ برداشته و بر چلهی کمان میگذارد و با نشانه رفتن شکار ، آخرین دورهم اسکاج کفی را بر تن بشقاب میکشد ،و آبکشی و تمام ، شکار میافتد و تسلیم میشود.
ظرفها تمام شد، دستهایش حالا حسابی قرمز شدهاند و از سینک ظرفشویی آویزانشان کرده و به کمربند شانهایَش تکیه زده، اما راضی از اینکه پیروز نبرد نابرابر میان دستهای زخمی و خردهسنگهای بیجان شده است.
[#تصویر]
[#داستانک]