ای برادر حق جوی ، اگر کسی با اعتراض خود تو را از راه منحرف کند و از تو بخواهد که در سخن از اسرار الهی ، دلیل و برهان بیان کنی ، از وی دوری کن ؛ و در پاسخ به او بگو : " دلیل شیرینی شهد و هم بستری و امثال آن چیست ؟از ماهیت انها آگاهم کن؟. " ناچار خواهد گفت :"این علم ، به ذوق حاصل می شود و در محدوده ی دلیل نمیگنجد. " به وی بگو : " بحث از اسرار الهی هم ، مانند آن هاست."
محی الدین #ابن_عربی ؛ کتاب تدبیرات الالهیة فی اصلاح مملکة الانسانیة
.
سنگ بنای عاشقی ، در به دری است ، بی منزلی است ، نه آن بی منزلی مذموم بل عدم سکونت عاشق در یک نقطه یا نقاط محدود مراد ماست ؛ عاشق جائی برای سکونت ندارد الا یک مکان ، و آن جائی نیست بجز قلب معشوقه اش آنهم شاید به او بدهند یا ندهند ، زیر پای عاشق را به جز رقص پلک یار چیز دیگری خالی نمیکند ؛ عزم عاشق را چیزی به جز لبخند یار راسخ نمیکند ، معشوقه که یک اشارت به عاشق بکند ، عاشق زمین و زمان را به هم می دوزد ، کوهکن میشود ؛ ناشدنی ها را شدنی میکند هیچ سیلی از پس غرقه کردن عاشق بر نمی آید الا اشک دیدگان شخص عاشق دلداده ؛ چه زیبا بیدل (علیه الرحمة) با این بیت عاشقی ، عاشق را به تصویر میکشد :
عاشق که بنایش همه بر دوش ِخرابیست
چون دیده چرا خانه به سیلاب نگیرد ؟
خواب در عهد تو در چشم من آید ، هـیـهـات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
سعدی از که میگوید که عهد بستن با آن خواب از چشمش می رباید ؟ عشق که او را به این روز انداخته است که امان سر گذاشتن بر بالینی آرام به او نمیدهد ؟
اما طریقتی که سعدی آن را پیموده و در این بیت بیان نموده است از همه چیز مهمتر است ، طریقتی که به هر اهل دلی نوای پیمودن راه عاشقی می آموزد ، راهی که آسودگی دران جائی ندارد راهی که در آن انسان شبگرد می شود و بالینی نیست تا سرش را بر روی آن بگذارد ؛ از زمان تعهد تا رسیدن به عشق و با او یکی شدن خواب به چشم نمی آید ؛ حبیبنا بیدل (علیه الرحمة) نیز این طریقت را بسیار زیبا به تصویر کشیده است و فرموده :
موج دریا را به ساحل همنشینی،تهمت است
بــی قـــراران نـذر مـنـزل کـرده انـــد ، آرام را
اگر بی قرار شدی ، اگر بی منزل شدی و خانه ات شد خاک زمین و سقف آن آسمانهای بادیه آنگاه میتوان گفت در پی طریقتی ، در راه عاشقی ...