سلام بر آزادی...

من درینجا از هرچه که بتواند کمک کند تا حالِ آدمی دیگرگون شود می‌نویسم، از سینما که هنر "تاریخِ" حاضر است، هنری که همانند شعر خیالِ آدمی را دست‌خوشِ تحول می‌کند و به اندیشه وامی‌دارد؛ از همه بیشتر زبان شعر را دوست دارم، من هم با مالرو هم‌عقیده‌ام که گفت سینما زبان است، اما در رقابت با شعر، این شعر است که گوی سبقت را می‌رباید... داستان هم می‌گویم ولی امیدوارم میانِ خوانِش‌اَش خوابتان نگیرد (=
ارادتمند، ــمجرمــ

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

فرم ، یک از بیشمار...

جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۷ ق.ظ

در این نوشتار قصد داریم گوشه ای از تعریف بی انتهای فرم حاکم بر حیات حاضر ، اصول و سبک هائی که به واسطه ی آن در حوزه های مختلف حاکم شده است بیان کنیم ؛ و مشخصاً مثال سینما را در پیش میگیریم .

اگر بخواهیم یک تعریف جامع از فرم ارائه دهیم باید بگوئیم ، فرم آن چیزی است که فضا را با تمام متعلقات آن در محدوده ای با اصول از پیش تعیین شده ی قبلی اش محدود می سازد ، بیائید این تعریف را با مثالی ساده به پیش ببریم ، مثالی که همه ی ما با آن آشنائی داریم مثال ظرف آب ، ظرفی که آب مظروف آن است قطعاً مشخصاتی دارد اندازه و شکلی خاص دارد ، که مایع بلافاصله پس از قرار گرفتن در آن شکل ظرف را میپذیرد و طبیعتاً آب دیگر قادر به جاری شدن در مختصات دلخواه و دیگری غیر از محدوده ظرفش نخواهد بود .

نکته ای در اینجا باقی میماند و از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است ، قضاوتی است که در قبال شرایط فوق پیش می آید ، هر شخصی اگر در موقعیت فوق و یا شرایط مشابه قرار گیرد قضاوتی خواهد داشت و با نظری قاطع اعلام میکند که این مظروف در ظرف خود محاط شده و مختصاتی غیر از آن نخواهد پذیرفت و یا میتوان گامی به پیش گذاشت و آن مظروف را اندازه گیری کرد ، چرا که ما ظرفی ( یک فرم ) با مختصات دقیق و اندازه گیری شده آن مظروف را محیط کرده ایم.

حال میخواهیم این بحث را در حوزه ی سینما بسط دهیم ؛ شاید به نظر برسد که فرم در سینما تعاریف زیادی دارد و اتحادی بین این تعاریف نیست و هرکس نظری خاص در این قبال  دارد ، شخصی میگوید فرم از دل داستان بیرون خواهد آمد ، شخصی دیگر گوید فرم در سینما هنر کنار هم قرار دادن تکنیک است و بهره بردن از تکنیک به بهترین شکل ممکن ، دسته ای میان فرم  و ژانر تفکیکی قائل نمیشوند و این دو را به یک چشم نگاه میکنند و ... اما فرم در سینما این هنر خاکستری شاید بتوان گفت به مثابه یک نردبان میماند که اگر مینیمم آن را رعایت کنی نهایتاً گویند که فرم را رعایت کرده ولی اگر ماکسیمم آن را داشته باشید مخاطب خود در آن فرم قرار خواهد گرفت و جایگاه خویش را در فیلم می یابد و داستانی که شما برای او از اول فیلم سرودی با تمام دل و جان حس میکند .

این امر بدیهی است که فرم در سینما پس از بکارگیری درست تکنیک ها حاصل میشود ، مسلماً اگر قاب بندی ها و نور پردازی ها و بازی ها و ... هیچ سنخیتی با داستان و متد و در نهایت فرم اصلی فیلم نداشته باشند ، فیلم قادر نخواهد بود با مخاطب ارتباط برقرار کند و با او از داستانش بگوید فلذا رشته ی فیلم در همینجا گسسته خواهد شد و حتی به مرحله ی فرم نخواهد رسید .

اینطور هم میتوان گفت که ، تکنیک به مثابه متریالیست برای فرم (برای ظرف) فرم (ظرف) در سینما باز به داستان مختصات میدهد و اگر تکنیک دچار اخلال شود مانند این میماند که دیالوگ ها و بازی ها و ... در ظرف(فرم) بند نخواهند شد و چکه خواهد کرد ، و اگر ظرف آب به مقصدی برسد اما درون ظرف ، مظروفی یافت نشود ، وجود ظرف(فرم) چه اهمیتی دارد ، دقیقاً مثل زمانی شده که مظروفی در آن نبوده و بلا استفاده در گوشه ای قرار داشته است .

اما اگر هدف رسیدن به یک فرم ایده آل (پله اول نردبان) باشد ، گذر از تکنیک و بازگو نمودن قصه کفایت میکند ، اما بحث از آنجائی پیچیده تر خواهد شد که ما بخواهیم پله های نردبان را طی کنیم.

نوبت به قضاوت در سینما ، و یا مجموعاً به هنر میرسد کار سخت میشود ؛ و شاید هم وجه تمایز سینما را بتوان همین تعریف نمود که فرم در سینما عین بی فرمی است ! البته در پله آخر ...

دل‌گداخته بر شش جهت بغل واکرد

جهان به شیشه‌گرفت این پری چه انشاکرد

(بیدل)

در اوج پرداختن به فرم فیلم سینمائی ، سازنده به مخاطب حق رأی میدهد ، خاکستری خاکستری ، قضاوت نمیکند ، مختصات آغازین را برای مخاطب تعیین میکند و میگوید که تو مختاری در شش جهت حرکت کنی ، یک فرم خوب مخاطب را درگیر خودش میکند و مخاطب وقایعی که روی پرده سینما رخ میدهد را با تمام وجود حس میکند و خود مختار است تا تصمیم آخر را بگیرد ، درست مثل شعر بیدل ؛ یا برای شرح بیشتر به مثال واکس زنی میپردازیم که میخواهیم از زندگی او فیلمی بسازیم ، طبیعتاً فیلم باید در محیطی شکل بگیرد که مصائب فرد مذکور را بازگو نماید ، اما اگر فیلم تمام شدو درد آن واکس زنی که در سوز سرما به دنبال کفس های خاکی میگررد را حس نکنیم قطع به یقین با یک سیاه نمائی روبرو بوده ایم  ، و آن فیلم به درد جشنواره هائی خواهد خورد که دنبال اشاعه ی شوق زندگی کاذب اند ! نه طی کردن بی جهتی ! نه بازگو کردن درد و چشاندن آن به مخاطب.


پ ن : سخن گفتن از فرم سخت ، اما راهگشاست ؛ به فرم ها با دقت بیشتری نگاه کنید ، آنها را بشنوید ، لمس کنید و در نهایت حسشان کنید .

  • علیرضا شیخ بابایی

تکامل

سینما

فرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی