سلام بر آزادی...

من درینجا از هرچه که بتواند کمک کند تا حالِ آدمی دیگرگون شود می‌نویسم، از سینما که هنر "تاریخِ" حاضر است، هنری که همانند شعر خیالِ آدمی را دست‌خوشِ تحول می‌کند و به اندیشه وامی‌دارد؛ از همه بیشتر زبان شعر را دوست دارم، من هم با مالرو هم‌عقیده‌ام که گفت سینما زبان است، اما در رقابت با شعر، این شعر است که گوی سبقت را می‌رباید... داستان هم می‌گویم ولی امیدوارم میانِ خوانِش‌اَش خوابتان نگیرد (=
ارادتمند، ــمجرمــ

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

اختیار دار ...

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ق.ظ

شمشیر اختیار تو را سر نهاده ام

دانم که گر تنم بکشی، جان بپروری

سعدی

اختیار دار عاشق ، معشوق است ؛ اما مشخصاً معشوق عاشق را مستقیماً به خود دعوت نمیکند چرا که سعدی در جای دیگری میفرماید:

هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری 

بار دوم ز بار نخستین نکوتری

عاشق خود مشتاقانه به استقبال معشوق می رود و به انتظار مینشیدو ناز میخرد

به انتظار عیادت که دوست می آید

خوش است بر دل رنجور عشق بیماری

عاشق خود را سر راه معشوق می رساند و به انتظار عیادتش لحظه شماری میکند ؛ تا آن لحظه که تیغ شمشیر معشوق بر پیکره ی نحیف عاشق بشیند ، نه اینکه این عمل جان سپردن عاشق را به دنبال داشته باشد ، نه معشوق هر بار که تیغش را بر پیکر عاشق مینشاند برایش جان پروری میکند ، او را برای عشقش ثابت قدم میکند .

  • علیرضا شیخ بابایی

تکامل

سعدی

عاشقی

عشق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی